شعر های جالب درباره شهدا وجانبازان

ساخت وبلاگ
اتل متل یه بابا که اون قدیم قدیما حسرتشو می خورن تمامی بچه ها *اتل متل یه دختر دردونه باباش بودبابا هرجا که می رفت دخترش هم باهاش بود*اون عاشق بابا بود بابا عاشق اون بودبه گفته بچه ها:بابا چه مهربون بود* یه روز آفتابی بابا تنها گذاشتشعازم جبهه ها شددخترو جا گذاشتش*  چه روزای سختی بوداون روزای جدایی چه سالهای بدی بود ایام بی بابایی*چه لحظه سختی بوداون لحظه رفتنش ولی بدتر ازاون بودلحظه برگشتنش*هنوز یادش نرفته نشون به اون نشونهاون که خودش رفته بود آوردنش به خونه *زهرا به او سلام کردبابا فقط نگاش کردادای احترام کردبابا فقط نگاش کرد*خاک کفش بابا را سرمه تو شعر های جالب درباره شهدا وجانبازان...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر های جالب درباره شهدا وجانبازان دنبال می کنید

برچسب : اتل متل یه بابا,اتل متل یه بابا که اسم اون احمده,اتل متل یه بابا سپهر,اتل متل یه بابا که اون قدیم قدیما,اتل متل یه بابا ابوالفضل سپهر,اتل متل یه بابا که اسم اون جلاله,اتل متل یه بابا دانلود,اتل متل یه بابا صوتی,اتل متل یک بابا,شعر اتل متل یه بابا, نویسنده : hossen40a بازدید : 266 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 18:43

جمجمک برگ خزون مادرم زینب خاتون قامتش عین کمون از کمون خمیده تر روز به روز تکیده تر غصه داره غصه دار بی قراره بی قرار می گه مرتضی می آد می گه مرتضی می آد می گه مرتضی می آد   * جمجمک برگ خزون بی بی جون و آقاجون جفت شون وقت اذون دستو بالا می برن از بابا بی خبرنن هی می گن خداخدا پس چی شد بچه ما کی خبر ازش می آد؟ کی خبر ازش می آد؟ کی خبر ازش می آد؟   *   جمجمک برگ خزون باباجونش باباجون سر و صورت پر ز خون توی کربلای پنچ خاک شده عین یه گنج گوله خرده تو سرش توی خاک سنگرش رفته دیگه نمی آد پسرش بابا می خواد پسرش بابا می خواد   *   جمجمک برگ خزون یه پلاک یه استخون از تو خاک شعر های جالب درباره شهدا وجانبازان...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر های جالب درباره شهدا وجانبازان دنبال می کنید

برچسب : جمجمک برگ خزون,جمجمک برگ خزون کامکار,جمجمک برگ خزون اخشابی,جمجمک برگ خزون دانلود,جمجمک برگ خزون بیژن کامکار,جمجمک برگ خزون رمان,آلبوم جمجمک برگ خزون,شعر جمجمک برگ خزون,کتاب جمجمک برگ خزون,بازی جمجمک برگ خزون, نویسنده : hossen40a بازدید : 209 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 6:58

اتل متل یه بازی بازی یی بچه گونه از آقا جون نشسته تا کوچولوی خونه * اول عمو نشسته بعد زن عمو فریده بعد مامان و آقا جون بعد بابا و سعیده * مامان بزرگ کنارش بعد عمه جون خجسته بعد هم شوهر عمّه که سوخته، کنار نشته * همین طوری که می خوند رسید به پای باباش بادست روی پاهاش زد تِقّی صدا کرد پاهاش * یک دفعه رنگش پرید پای بابارو ناز کرد نذاشت که ورچیده شه پای اونو دراز کرد * بعد دوباره شروع کرد اتل متل رو خوندش با کُلّی داد و بیداد آقا جونم سوزوندش * دباره توی بازی قرعه به بابا افتاد نذاشت بابا بسوزه باکلی داد و بیداد * بازی کرد و دوباره به پای بابا رسید چشماشو بست و رد شعر های جالب درباره شهدا وجانبازان...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر های جالب درباره شهدا وجانبازان دنبال می کنید

برچسب : اتل متل یه بازی, نویسنده : hossen40a بازدید : 247 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 6:58